یکم تمرکز و توجهم حین خوندن کم شده بود بخاطر حال بدی که عصر تجربه کردم و استرسی که بابت آش نخورده و دهان سوخته نصیبم شده بود بی حد و اندازه بود و تمام مچ دست و گردنم برای لحظاتی قفل کرده بود. مرور روی جزوم کردم و نصفشو که خوندم دیدم نمیتونم تمرکز کنم. باحال بدی رفتم توی شبکه اجتماعی و شروع کردم به سرچ زدن.
چشمم متوقف شد روی یک عکس و قلبم به تپش افتاد، احساس کردم یک لحظه قلبم نزد، وایساد و بعد هرچی خون توی بدنم بود جمع شد تو قلبم و تمام صورتم گر گرفت از حس اون عکس، از حس نابی که تجربه کردم هیچی نمیگم، فقط نفهمیدم کی به پهنای صورتم دادم لبخند میزنم و اشک توی چشمام جمع شده. انگار این تصویری برای بعد من بود.
برام حتی نگاه کردن بهش رویایی بود، کاملا رفته بودم به یک دنیای دیگه ... اسحاق انور میخوند "آنکه در چشم تو رویای مرا زندان کرد/ کاش میداد به دلتنگی من معنایی" و اشک از چشمام دونه دونه پایین میومد، دلم میخواست برم به صاحب عکس بگم دلمو واقعا به جنون کشوندی این همه زیبایی چطور میتونه تو یک عکس جا بشه؟؟؟
خدایا؟ چشمام چطور ندیده بود اون همه زیبایی و حرارت و حس خوب رو؟ دلم به معنای واقعی یه لحظه وایساد و من گم شدم تو حس اون جفت عکس خاص، خدایا؟ من تا ابد برای این همه قشنگیت دلم میره، من تا ابد غلام حلقه به گوشت میمونم، خدایا؟ اگه تو آدمی روی زمین بودی پیدات میکردم و پشت پلکاتو میبوسیدم و بهت میگفتم چقدر قشنگ میبینی، دونه دونه انگشتاتو میبوسیدم و میگفتم چقدر قشنگ خلق کردی و تو چقدر خالقی، اگر درخت بودی من تو سایه ات بهترین کتابمو میخوندم و غرق لذت میشدم، تو اگر چشمه بودی، همهی کاغذ قشنگامو کنار تو قایق میکردم و با ملایمت به آب روونت میسپردم، برگهای زرد چنار رو روی زلالی آب تو تماشا میکردم، تو اگر شکوفه بودی، حتما شکوفهی بادام بودی همونقدر یاسی و صورتی روی تیرگی قهوه ایه درختا، همونقدر زنده و چشم نواز، تو اگر دریا بودی من میشدم عین حریر روی تن انسان، حاضر بودم کل روزم رو کنار تو و موج و ساحلت فقط به تو خیره شم... خدایا؟ من میتونم برای حال الآنم بمیرم و زنده بشم. تو همون حس لطیف شبنم روی گلبرگ و برگهای سبزی.
شبم قراره امشب گم بشه تو بی خوابیها، میدونم خدا جونم. عاشقت میمونم، هر نفسم اسمت رو مرور میکنه و هر پلک بستنم تماما با یاد تو و تصویری که دیدم خواهد بود. شک ندارم بهشت من جایی میون همون عکساست... شک ندارم اونجاست که میتونم آغوش تورو پیدا کنم... شک ندارم قراره هر بار تو تنهایی خودم برای تو و همهی حضورت قربون صدقه برم.
من میون اون پنجرهی مه گرفته تو رو دیدم، میون اون کتاب و کاغذای کاهی و بارون بوی تو رو بلعیدم، میون اون تاریک و روشن هوا حضورت رو حس کردم❤ من میون اون بارون تورو با بند بند وجودم بغل کردم و با هر بار لمس درختا و برگ گلات تا فردوس برینت اومدم. من میون اون باریکهی نور عرش تورو انگار دیدم. تو میتونی همهی چشم و احساس و گوش من رو توی چند تا عکس و چند تا نت و آهنگ خاص صدا زندانی کنی. دمت گرم همراه ترین.
عزیزتر از جانم؟ برای این حال عجیب غریبم ممنونتم، ممنونتم، باشه؟ خیلی دوستت دارم. مرسی که احساس زنده بودن رو بهم تزریق کردی. تو همون حس جاودانهی دلتنگی تو قلب منی. مرسی برای حضور ناگهانیت توی کلافگیم رنگی ترین رویای زندگیم❤
+ اسحاق انور- دفتر ماه🎵
+ شما هم تو بچگیهاتون دنبال این بودین که اونقد برید تا برسید به رنگین کمون و بفهمید همچین رنگین کمونی از کجا بیرون اومده؟ برید و کنارش وایسید و بگید بالاخره گیرت آوردم؟ رنگین کمون سرسره اتون شه و رنگین کمون پیمایی راه بندازین. لبخند
عمال ماه ربیع الثانی